مرحوم احمد وفادار
(1306 قوچان– 1383 مشهد)
- در روستای دواوقلی، بین قوچان و بخش چکنه، چشم به جهان گشود و در کودکی پدرش را از دست داد. در ایام جوانی مثل اکثر همسالان خود به کشتی چوخه روی آورد. در دوران سربازی فنون کشتی آزاد را در مشهد آموخت و با کشتی پهلوانی آشنا شد.
- در سالهای 1329 تا 1331 به مدت سه سال پیاپی پهلوان ایران شد و برای اولین بار در تاریخ کشتی کشور بازوبند پهلوانی را تصاحب کرد و به موزه امام رضا علیهالسلام هدیه نمود. او ملقب به «کوه عضله ایران» بود.
- ماجرای مسابقهاش با غلامرضا تختی نیز شنیدنی است که سال 1331 که برای تصاحب بار سوم بازوبند پهلوانی باید با غلامرضا تختی فاتح مدال نقره مسابقات جهانی را شکست دهد. تختی که رفیق و رقیب او بود، نمیخواست با وی روبهرو شود، اما مقامات فدراسیون کشتی تختی را مجبور کردند که وارد صحنه شود و با پیروزی بر وفادار نگذارد، بازوبند پهلوانی را تصاحب کند. در این مسابقه او با ضربهفنی غلامرضا تختی را شکست داد. خودش درباره فضای آن مسابقه میگوید: تختی را جمعیت چند هزار نفره روی دوششان به سالن کشتی آوردند اما من کسی را نداشتم، لذا پشت به آن جمعیت کرده، رو بهسوی خراسان نمودم و پس از عرض سلامی که از ته قلبم برخاست گفتم یا امام رضا، ای ضامن آهو، تو راضی مشو که من مغلوب این تهرانیها شوم، من بهغیراز تو کسی را ندارم.
- مسابقه تمام شد و وفادار برای دریافت بازوبند نزد شاه رفت، بازوبند بسته شد و پسازآن پهلوان به سخن آمد و گفت: "قبل از مسابقه با خود عهد کردم در صورت پیروزی و دریافت اولین بازوبند مادامالعمر پهلوانی کشور آن را به یگانه یاورم در این مسابقه اهدا کنم." سپس از سکو پایین آمد و رهسپار خراسان شد تا طبق پیمانی که از خلوص نیت با امام رضا(ع) بسته بود، بازوبند پهلوانی را که برای همیشه از آن خود ساخته بود، تقدیم موزه آستان قدس رضوی کند. پسازاین ماجرا دولتیها او را راحت نگذاشتند و حتی حق سفرهاش را که امتیاز ویژه پهلوانان کشور بود، قطع کردند. او مجبور شد با رانندگی تاکسی امرارمعاش کند اما کوتاه نیامد. بارها از طرف حکومت برایش پیغام فرستاده شد که سر بر آستان بساید تا همچون بسیاری دیگر از پهلوانان و قهرمانان پست و مقام بگیرد اما او در پاسخ میگفت من با کسی معامله کردهام که ضامن و پناه بیکسان است و خود او در موقع نیاز دستگیرم خواهد شد.
- او که عضو تیم کشتی راه آهن خراسان بود، در مسابقات جهانی سال 1951 هلسینکی پیراهن تیم ملی کشتی آزاد ایران را در سنگینوزن به تن داشت و در المپیک 1952هلسینکی و نیز رقابتهای جهانی1954 توکیو عضو تیم ملی بود.
- در روزهایی که آخرین وزن کشتی آزاد هیچ محدودیتی نداشت با وزن 95 یا 100 کیلوگرم به مصاف غولهای150 یا 160 کیلویی دنیا رفت و کشتیهای خوبی گرفت. روزی که در حالت خاک، کشتیگیر سنگینوزن ایتالیایی را روی سربلند کرد، لقب «کوه عضله ایران » را گرفت.
- او فردی مؤمن و معتقد به دین و مذهب بود. اغلب ذکر خدا را بر زبان داشت. همیشه به ترکی تکیهکلامی زیر لب به این معنی زمزمه میکرد که این دنیا و مادیات دروغین هستند. غلامرضا تختی هر وقت به مشهد میآمد نهار در خانه او میماند و میگفت سفره پهلوان وفادار را با سفره سلاطین عوض نمیکنم. تقید ویژهای به نماز داشت تا حدی که دیگران را نیز به نماز سفارش میکرد و تلاش داشت تا هیچگاه حتی در مسابقات خارج از کشور نمازش را در ساعات نخست پس از اذان بخواند.
- سرانجام در چهارم اسفند 1383 در سن 76 سالگی فوت کرد و پیکر وی در صحن جمهوری اسلامی حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
مرحوم رضا صادقی
(1356 مشهد – 1376 پلدختر | مشهد)
- در چکنه سفلی زادگاه والدینش در 5 سالگی قرآن را آموخت. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شهید هاشمی نژاد آنجا و دبیرستان را در مرکز استعدادهای درخشان مشهد به تمام رساند.
- او توانست به مسابقات قرآن و نهجالبلاغه و مسابقات علمی در سطح شهرستان و ناحیه راه یابد و به همین دلیل مورد توجه قرار گرفت.
- در یازدهمین المپیاد ریاضی و چهارمین المپیاد کامپیوتر استانی موفق به کسب مدال نقره کامپیوتر و مدال طلای ریاضی مرحله کشور در بهمن 1372 شد. از آزمون کنکور برای ورود به دانشگاه معاف گردید و به عضویت تیم ریاضی ایران در آمد.
- در سی و پنجمین المپیاد ریاضی هنگکنگ بین 69 کشور شرکتکننده موفق به دریافت مدال نقره شد و در تیرماه 1373 مدال طلای دوازدهمین المپیاد ریاضی و مدال طلای پنجمین المپیاد کامپیوتر کشوری را در بهمنماه 1373) به دست آورد. همچنین مدال طلای سی و ششمین المپیاد جهانی ریاضی در تورنتوی کانادا را بین 71 کشور شرکتکننده در تیرماه 1374 کسب کرد.
- از اول مهر 1374 با انتخاب خودش در رشته ریاضی محض دانشکده ریاضی صنعتی شریف مشغول تحصیل شد همزمان به تحصیل زبان فرانسه علاوه بر دروس دانشگاهی، تدریس تمرین ریاضی یک دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف، مدرس دوره آموزشی المپیاد ریاضی باشگاه جوانان دانشپژوه و... پرداخت. همچنین بورسیه مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات نیز بود.
- در احوالات او آمده است که فردی بود که از وقت خودش کمال استفاده را میبرد، در مطالعه و درس خواندن سختکوش و دارای پشتکار عجیبی بود. موفقیتهای خود را بروز نمیداد. هیچگاه از کسب موفقیت علمی مغرور نشد. سادهزیست و سادهپوش بود. مسائل علمی وی را از مسائل دینی و اعتقادی دور نکرد. شکست را مایه پیروزی میدانست و درواقع پیروزی او از شکست آغاز شد. راستگو، امانتدار و پاک بود.
- بااینکه چند دعوتنامه از کشورهای خارجی دریافت کرد، هیچوقت آرزوی رفتن به خارج را نکرد چون به ایران علاقهمند بود. گفتهشده است وی علاوه بر در ریاضی در ادبیات، شعر و فیزیک نیز دارای استعداد بود و اشعاری نیز از وی بهجامانده است.
- پسازآنکه مقاله "اعداد ساختنی، جهان متناهی" را در اولین سمینار ریاضی کشور در دانشگاه شهید چمران اهواز ارائه کرد در راه بازگشت از اهواز به تهران در حوالی پلدختر لرستان در سحرگاه 26 اسفند 1376 با اتوبوس حامل دانشجویان صنعتی شریف به دره سقوط کرد و همراه با شش نفر دیگر به رحمت خدا رفتند.
- پیکرش با مساعدت تولیت آستان قدس رضوی در قطعه شهدای صحن جمهوری حرم مطهر به خاک سپرده شد. 2 مدال جهانی و 4 مدال کشوری وی با احکام مربوطه پس از فوت او توسط پدرش به آستان قدس اهدا شد.
شهید ابوالفضل رفیعی
(1334مشهد-1362 هورالهویزه| مشهد)
- در روستای سیج مشهد به دنیا آمد. مادرش میگوید: ﻗﺒﻞ از اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ، ﺧﺪاوﻧﺪ هفت پسر ﺑﻪ ﻣﺎ داد ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻰ در ﻛﻮدﻛﻰ از دﻧﻴﺎ رﻓﺘﻨﺪ. وﻗﺘﻰ ﻣﺠﺪداً ﺑﺎردار ﺷﺪم، ﺷﺒﻰ در ﺣﺎل خوابوبیداری ﻧﺪاﻳﻰ ﺷﻨﻴﺪم ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮت را اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ ﻧﺎم ﺑﮕﺬار، زﻧﺪه میماند. ﺑﻌـﺪ از زاﻳﻤﺎن، ﻫﻤﺴﺮم ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﻛﻮدک را ﺑﻪ ﻳﺎد ﺟﻮاد -آﺧﺮﻳﻦ ﻓﺮزﻧﺪ از دﺳﺖ رفتهمان- ﺟﻮاد مینامم. اﻧﺪک زﻣﺎﻧﻰ ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻛﻮدک بهشدت بیمار شده بود. یاد آن ندا افتادم. ﻣﻮﺿﻮع را ﺑﺎ ﻳﻜﻰ از اﻗﻮام -ﻛﻪ اﻫﻞ ﻋﻠﻢ ﺑﻮد در ﻣﻴـﺎن ﮔﺬاﺷـﺘﻢ. او ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻛﺮد ﻛﻪ ﻧﺎم ﻓﺮزﻧﺪ ﺑﻴﻤﺎرﻣﺎن را ﺑﻪ اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ ﺗﻐﻴﻴﺮ دﻫﻴﻢ. ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﺎم او بیماریاش ﻧﻴﺰ بهبود یافت.
- در سن6سالگی در مکتبخانه قرآن را فراگرفت و پسازآن به دبستان رفت و مقطع سیکل تحصیل کرد. سپس در مدرسه خیراتخان از مدارس دینی مشهد، مدت 7سال علوم حوزوی را کسب کرد.
- در دوران فعالیتهای علیه رژیم پهلوی، از فعالان مشهد بود و در ﺗﻈﺎﻫﺮات و راهپیماییها و اﻋﺘﺼﺎﺑﺎت ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ. در ﻫﻤﻴﻦ راﺑﻄﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺄﻣﻮران رژﻳﻢ ستمشاهی ﺗﺤﺖ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ، اما ﻫﺮ ﺑﺎر ﺑﺎ زﻳﺮﻛﻰ ﺗﻤﺎم از ﻣﻬﻠﻜﻪ ﮔﺮﻳﺨﺖ. ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻓﺸﺎر و ﺧﻔﻘﺎن رژیم ﺑﺎ ﻧﭙﻮﺷﻴﺪن لباس روحانیت راه دیگری را برگزید. در اوایل انقلاب دو تن از مأموران رژیم را با شگردی خاصی مضروب ساخت.
- با ورود امام خمینی (ره) به ایران، جهت حفاظت از ایشان به تهران و قم رفت و پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت مشهد درآمد و بهعنوان مسئول گشت شب سپاه به مبارزه منافقین پرداخت.
- با شروع غائله کردستان مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه سقز را بر عهده گرفت. با شروع جنگ تحمیلی از کردستان به مشهد مراجعت کرد و در 10 دی 1361 بهعنوان فرمانده تیپ شهید رجایی عازم جبهههای جنوب(منطقه شوش) شد. مشاور نظامی تیپ 21 امام رضا (ع) در عملیات فتحالمبین و مسئول محور یکی از خطهای تنگهی چزابه بود. همچنین فرمانده تیپ امام صادق (ع) بود. بعد از عملیات والفجر 4 نیز بهعنوان معاونت لشکر 5 نصر برگزیده شد، در عملیات خیبر 21 و در عملیاتهای والفجر مقدماتی تا والفجر 3 هم حضور مستمر داشت.
- پس از رشادتهای فراوان و چند بار مجروحیت، در 12 اسفند 1362 در عملیات خیبر در منطقه هورالهویزه به شهادت رسید و پیکر پاکش در بهشت رضا(علیهالسلام) به خاک سپرده شد.
شهید عبدالحسین برونسی
(1321 تربت حیدریه-1363 شرق دجله|مشهد)
- در روستای گلبو، از بخش کدکن شهرستان تربتحیدریه به دنیا آمد. وقتی به سن بلوغ رسید مانند دیگر اهالی روستا به کار کشاورزی مشغول شد اما چون از خود زمینی نداشت ، برای دیگران کار میکرد و معتقد بود نانی که از زحمت کشی و عرق پیشانی طلب شود حلال است. بعد از تقسیم اراضی توسط رژیم شاه برخلاف بیشتر اهالی که از صاحبملک شدن، خوشحال و راضی به نظر میرسیدند؛عبدالحسین ناراحت بود و میگفت: " همهچیز را میخواهند نجس کنند این زمینها مال یتیم و صغیر است، چیزی را که طاغوت بدهد نجس است و من هم به آن نیازی ندارم."
- برای رهایی از این شرایط به شهر مقدس مشهد مهاجرت کرد و مشاغل متفاوت را آزمود و چون در هرکدام شبههای دید کار بنایی را ادامه داد. با شروع مبارزات علیه رژیم پهلوی، برونسی نیز با راهنماییهای آیتالله خامنهای به صف مبارزان پیوست. زمانی که امام خمینی(ره) از مردم خواست که علیه رژیم تظاهرات خیابانی کنند، عبدالحسین نیز سر کار نرفت، غسل شهادت کرد و به حرم مطهر رضوی رفت. در حین تظاهرات توسط مأموران رژیم دستگیر و روانه زندان وکیلآباد مشهد گردید و زیر شکنجه تمام دندانهایش شکست. او حتی به اعدام نیز محکوم میشود که با پیروزی انقلاب ورق برمیگردد.
- بعد پیروزی انقلاب اسلامی، جزو اولین افراد اعزامی به کردستان بود. عرصههای نبرد حق علیه باطل، بستر مناسبی بود که استعداد نظامی او شکوفا شود و از فرماندهی گروهان، به فرماندهی تیپ 18 جوادالائمه(ع) رسید، ولی همسرش میگوید: "تا بعد از شهادت هیچوقت نفهمیدم در جبهه مسئولیت مهمی دارد." در این سالها رشادت و ایثارگری او زبانزد خاص و عام بود تا آنجا که دشمن چنان هراسی از او داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد.
- چند روز قبل از عملیات بدر که در آن به شهادت رسید، گفته بود : «در این عملیات انشاالله دیدار، دیدار یار است امیدوارم که گمنام شهید شوم و جنازهام به یاد سالار شهیدان کنار آب فرات و در کنار مولایم بماند». همینطور نیز شد. روز 23 اسفند1363در عملیات بدر در محلی مشهور به چهارراه خندق واقع در شرق دجله به شهادت رسید. بعد از 27سال مفقودالجسد بودن، در سالروز شهادت حضرت زهرا(سلامالله علیها) سال 1389 پلاک، لوازم و مقداری از بقایای پیکر پاکش در صورتِ قبری که پیشازاین برای او ایجاد شده اما خالی بود، دفن گردید.
- دلدادگی خاص عبدالحسین برونسی به حضرت زهرا سلامالله علیها و ماجرای عبور از میدان مین با راهنمایی آن حضرت که تفصیل آن در کتاب "خاکهای نرم کوشک" آمده، زبانزد خاص و عام است.
- شرححال و خاطرات زندگانی سراسر شگفتی او که توسط سعید عاکف در قالب کتاب "خاکهای نرم کوشک" به رشته تحریر درآورده شده، پرفروشترین کتاب دفاع مقدس با تیراژ بالای 650هزار نسخه(تاکنون) میباشد.
- رهبر معظم انقلاب سال 85 درباره این شهید والامقام در دیدار با کارگردانان سینما گفت: «الان چند سالی است که کتابهایی دربارهی سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مینویسند و بنده هم مشتری این کتابهایم و میخوانم. با اینکه بعضی از اینها را من خودم ا