
سختترین شغل دنیا چیست؟ کارگری معدن؟ رتبه دوم مربوط به کدام شغل است؟ عکاسی؟ خدمت در ارتش؟ مترجمی همزمان؟ راستش را بخواهید، بیشتر شاغلان دنیا مدعی هستند که بعد از کارگری معدن، سختترین شغل را دارند. حتی اکبر آقا، جگرکی محله ما هم اعتقاد دارد که شغلش بعد از کارگری معدن، سختترین شغل دنیاست. بین خودمان بماند، دلایلش قانعکننده هم هست. بنده اما اعتقاد دیگری دارم. کارگری معدن را سختترین شغل دنیا نمیدانم.
...
چند سال پیش، مدیر هنری یک نشریه داخلی برای یکی از فدراسیونهای ورزشی بودم. رئیس محترم فدراسیون، عزم عجیبی داشت در چاپ عکسهای دلربای خودش! یکبار عکسی پرسنلی از دفترش برای ما ارسال کرد و فرمود: «این تصویر را جوری توی صفحه چاپ کنید که ورزشکار بودن من توش معلوم باشه. تصمیم دارم مجدداً ازدواج کنم!»
روزی سردبیر یکی از نشریات فخیمه کشور ( که دست بر قضا اسم و رسمی هم دارد و اطرافیانش از گذاشتن پیشوند «استاد»، قبل از نام ایشان، مضایقه ندارند)، سفارش یک کارتون یک فریم به حقیر داد. موضوع کارتون چه بود؟ جشن تولد، بنده شاخ روییده شده در سرم را خاراندم و پرسیدم: « حالا چرا جشن تولد؟» فرمودند: « پسفردا سالروز میلاد همسر بنده است و میخواهم کل فضای روزنامه آن روز حول محور جشن تولد بچرخد و شماره پسفردا را به نشانه عشق عمیق، تقدیم کنم به همسرم» !
اوایل دهه 80 بود که برای یک ارگان فرهنگی، چند جلد کتاب کارکردیم و در باب مدیریت فرهنگی و نقش دانشگاهها. تصویرسازی این کتابها بر عهده حقیر بود. کار را با زحمت فراوان به همراه دوستان به نتیجه رساندیم و حین انجام پروژه، مدیر ارگان، عوض شد. الغرض! پس از اجرای کامل پروژه، رسیدیم به بحث شیرین تسویهحساب. با گردنی کج و چشمانی مملو از خاکساری به محضر مدیر جدید شرفیاب شدیم تا پای نامه تسویهحساب ما را تسویه بفرمایند. ولی نفرمودند! در عوض فرمودند: « ازآنجاکه هدف کاریکاتور، تمسخر دیگران است، کار شما حرام است. بروید توبه کنید که خداوند توبه پذیر است.»
برای یک مؤسسه اقتصادی شخصیتی طراحی کرده بودم تا نماد تجاری شود. پسندیدند و قرار شد برایش اسمی هم انتخاب شود. جلسات کارشناسی فراوانی برگزار کردند و حق الجلسه ها دادند و میوهها میل کردند و در نهایت به 10 اسم نهایی رسیدند. قرار شد در بولتن داخلی موسسه، 10 اسم منتشر شود تا همه کارمندان در انتخاب اسم نهایی دخیل باشند. این امر هم مطاع و هزینهها انجام شد. پس از طی همه فرایندها، اسم منتخب به محضر مدیرعامل برده شد. ایشان فرمودند: «نخیر! این اسم نه. بهجایش اسم دیگری بگذاریم که بنده میفرمایم. اصلاً طراحی شخصیت را هم عوض میکنیم.» بعد یک برگ نقاشی کودکانه از میز خود خارج کردند که حاوی یک شخصیت طراحیشده توسط نوه ایشان بود. با دستخطی کودکانه اسمی هم بالای برگه نوشتهشده بود. فرمودند: « دیشب نوهام گفت این بهتره. با همین اسم که نوشته. بروید منتشرش کنید.»
نشانی برای یک نشریه فرهنگی طراحی کرده بودم. مدیرمسئول نشریه تماس گرفتند و فرمودند: « طراحیاش خوب است. رنگش را صورتی کنید.» عرض کردم: « چرا صورتی؟» فرمودند: «توی مجموعه من «چرا» نداریم» عرض کردم: «صورتی مناسبتی با محتویات مجله ندارد.» فرمودند: «در عوض عشق را تداعی میکند. فرهنگ یعنی عشق. ادبیات یعنی عشق. انسان یعنی عشق!»
...
سختترین شغل دنیا کار کردن برای یک مدیر فرهنگی است که دانش و بینش ندارد ولی ادعا و اعتمادبهنفس و قدرت دارد.
منبع: نشریه جریان امروز
http://www.ghasednews.com/fa/tiny/news-6590
ارسال نظر